• وبلاگ : اشك ها و آرزو ها
  • يادداشت : خاطره ها
  • نظرات : 4 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ديگر شبيه خودم نيستم
    شبيه دختر شوخ چشمي
    که روزي اسير سِحر ستاره هاي سربي شد
    و بدنبال پيچش نيلوفران وحشي رفت
    و آنسوي پرچين هاي بلند حماقت گم شد
    ديگر شبيه خودم نيستم
    شبيه دختر ساده دلي
    که شبي خيالش را باد با خود بُرد
    شبي در خواب به آسمان بي ستاره دست کشيد
    و همراه غا زهاي وحشي ِ مهاجر
    از اينجا رفت

    اينکه در آينه مي بينم
    کسي است
    غير از من
    باور نمي کني ؟
    ديگر تشويش چشمهايم ياد م نيست
    لرزش دستها و سرخي گونه هايم را
    بخاطر ندارم
    شايد جايي آنسوي روياهاي شبانه
    دلهره هايم را جا گذاشته ام
    و يا اضطرابهايي از جنس عاشقيم را !

    هيچکس از من نپرسيد
    بعد اين همه غيبت طولاني ِ نامفهوم
    چه بر سرت آمد و
    باورت را کجا گم کردي؟؟؟